« تربیت صنعتی »
این چیزی که امروز اغلب در دنیا وجود دارد صنعت است نه تربیت؛ یعنی از انسانها بهعنوان مواد خامی استفاده میشود برای ارباب قدرت. ارباب قدرت تصمیم گرفتهاند انسانهایی را که تحت حکومتشان هستند جوری بسازند که به درد آنها بخورند، با هر وسیله شده است؛ بشود حقایقی را کتمان کنند، بهجایش دروغ بگذارند، ملکات و عادات بد در آنها ایجاد کنند و بلکه میبینید در بسیاری از جاهای دنیا مخصوصاً از انسانها جانورهایی میسازند که در موقع خودش به این جانورها احتیاج است.
همینطور که آن نجار میآید عصبها را از این چوب میکشد برای اینکه این چوبْ خوب به دردش بخورد، میآیند عصبهای روحی و معنوی انسانها یعنی همه احساسهای انسانی انسانها را از وجودشان بیرون میبرند، برای اینکه بشود از او یکچیزی که به درد خودشان بخورد ساخت و الا امکان ندارد انسانی انسان باشد یعنی به فطرت انسانیت خودش باقی باشد، عصبهای معنوی و انسانی را از وجودش نکشیده باشند، بعد سوار هواپیمایش کنند منتظر، به هر جا که گفتند برو بمب بینداز، برود بیندازد. اینجاست که دیگر نه آگاهی باقی میماند نه آزادی… او میخواهد یک انسانی بسازد کور و کر، جز فرمانی که به او میدهد هیچچیز دیگر نفهمد؛ و لهذا اینها اسمش تربیت نیست، صنعت است. اینها انسانهای مصنوعی هستند نه انسانهای تربیتشده.
مصیبت بزرگ انسان در عصر ما بالخصوص [همین است. در] عصرهای قدیم به دلیل اینکه دایره آموزشوپرورش، تعلیم و تربیت اینقدر گسترش نداشته، انسانها اگر بهطور خودرو هم بار میآمدند ولی آزاد بار میآمدند، لااقل مثل این درختهای جنگلی و کوهستانی بودند که رشد طبیعی خودش را میکرد، حالا اگر دست یک باغبان مهربانی به او نمیرسید که بهترش کند لااقل به همان حالت طبیعی، استعدادهای او رشد میکرد. ولی انسانهای امروز مثل درختهایی در باغستان هستند که باغبانی مأمور است این درختها را آنگونه دربیاورد که به او دستور دادهاند قامتش اینطور و شاخهاش اینطور باشد، نه اینکه درخت را رشد بدهد.
شهید مطهری | فطرت، صفحه ۴۴