خدا رحمت کند پدر ما را، اول ماه محرم که میرسید، میآمد بالای بسترمان و قبل از اینکه چیزی خورده باشیم، میگفت: دهانت را باز کن و یک ذره تربت میریخت توی دهانمان.
یادم هست کلاس اول یا دوم ابتدایی بودم، معلم گفت: بروید سرهایتان را اصلاح کنید. من آمدم و به پدرم گفتم: معلم گفته سرتان را اصلاح کنید. پدرم گفت: الآن دههی عاشوراست. بگذار بعد از دهه اصلاح کن.
رفتم سر کلاس. معلم به من گفت: حائری! چرا سرت را نتراشیدهای؟ گفتم: الآن دههی محرم است و بیاختیار اشکم جاری شد. معلم گفت: خُب بگو دههی محرم است، چرا گریه میکنی؟! این به خاطر آن تربت بود. «والاِیمان مُخَالِطٌ لَحْمَک وَ دَمَک». این تربت را میدهند تا ایمان با گوشت و خونتان مخلوط شود.
آیت الله حائری شیرازی | راه رشد، جلد چهارم، صفحه ۴۹.