فكر انسان همانند يك قطبنما مىتواند راه را روشن و مشخص كند، به شرط اينكه يك قطبنما تحت تأثير كششها و جاذبهها قرار نگرفته باشد…آنها كه با تفكراتى مغشوش و گرفتار حركت مىكنند، خيلى گمراهتر از آنهايى هستند كه هرگز تفكراتى ندارند و كارى را آغاز نكردهاند.
تفكر انسان چهبسا كه تحت تأثير عادتها، تقليدها، منافع، غريزهها و تعصبها قرار بگيرد و در نتيجه، اين تفكر فقط به همينها منتهى مىشود نه به حق و همينها را نتيجه مىدهد نه حق را…انسان قبل از شروع به حركت بايد آزاد بشود و از سودها، هواها، تعصبها، عادتها و تقليدها خود را خلاص كند…
انسان چگونه مىتواند خود را از كشش اين عوامل آزاد بنماید؟…
نيروى حقيقتطلبى، انسان را از هواها، سودها و تعصبها آزاد مىنمايد.
اما عادتها و تقليدها، اين دو به وسيلهى رشد شخصيت و ايجاد شخصيت از بين مىروند. تقليد لازمهى نبود شخصيت است و هنگامىكه در انسان شخصيتى راه يافت، تقليد و عادت كنار مىروند.
عواملى كه بتواند شخصيت را در انسان زياد كند و او را بزرگ سازد متعدد است. تلقين، مقايسه، رقابت، بزرگداشت و احترام، مىتواند به رشد شخصيت كمك كند…
به وسيلهى عوامل زهد و آزادى و شناختهايى كه از تعليم و آموزش بدست مىآيد مىتوانيم به آزادىهاى زيادترى برسيم.
شناخت عظمت انسان و شناخت وسعت راه و شناخت رحمت اللَّه و شناخت دردها و رنجها و شناخت مرگ،ما را به آزادىهاى عظيمتر و متنوعترى مىرساند.
استاد صفایی حائری | مسئولیت و سازندگی،صفحات ۷۳الی۷۵و۷۹الی۸۰