پدر باید فکر کند که امروز من در مقابل فرزندم یک مقام مسئولم، فرمانده ام و از طرف خداوند به این سمَت ولایت نسبت به طفل منصوب شده ام. مجرای “أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِیالْأَمْرِ مِنْكُمْ”[خدا و پیامبر و اولیای امرتان را اطاعت کنید.] قرار گرفتهام و الآن نسبت من و این طفل این است که او باید از من پیروی کند.
چه طور؟ یعنی پدر فرمانی که خلاف الله و رسول هست به طفل ندهد. باید به طفل فرمانی بدهد که خدا و رسول دادهاند تا احساس کند که الآن در جهت الله و رسول دارد إعمال ولایت میکند…البته بچه که نمیتواند بفهمد…فقط این ولی امر را میبیند و چیز دیگر را نمیبیند.
بر پدر لازم است که وقتی از بچه خطایی در این مسأله میبیند، این خطا را چنان در ذهن خودش بزرگ تلقی کند که وقتی دارد به طفل تذکر میدهد، شما احساس کنید که پدر، خودش مضطرب است…اما چون این طفل آن ظرفیت را ندارد که بتواند مورد یک شدتی و یک مقدار خشونتی قرار بگیرد، پدر فشار را بر خودش میآورد نه بر طفل.
یعنی چه؟ خودش احساس رنج میکند، احساس درد میکند. مثل دکتری که به خودش میپیچد که نمیتواند مریض را جراحی کند. پیچیدن پدر به خودش از بی ادبیِ طفل و نگاهی که میکند _اگر حرف هم نزند_ روی طفل اثر عجیبی میگذارد و در ذهنش، این مطلب بزرگ میشود…
اما گاهی نگاه، نفسانی میشود؛ یعنی چون پدر غضبناک شده و به شخصیتش برخورده با طفل برخورد میکند. این روی طفل اثر سوء میگذارد.
تربیت در قرآن | جزء 5
آیت الله حائری شیرازی | راه رشد، جلد۳، صفحه۳۲