آنچه در این مطلب میخوانید

    ما انسان‌ها، این حیات دنیای‌مان یک حیات موقت است؛ منتها پدر و مادر خیلی دقت نمی‌کنند که این حقیقت را از بچگی به فرزندشان بگویند و این کار، خیلی مشکلات برای فرزند ایجاد می‌کند.

    صاحبان‌ ادیان، از همان طفولیت مسائل را به بچه‌های‌شان یاد می‌دهند و راحت می‌شوند. از باب «مرگ یک بار و شیون هم یک بار!» می‌گفتند که عالَم، این است. قصۀ عالَم را می‌گفتند. امام علی (ع) برای امام حسن (ع) و امام حسین(ع) از همان طفولیت قصه را گفت. دیگر اینها بر این منوال بزرگ شدند…

    مشکل جامعه ما، فرهنگ «ماندن» است که با فرهنگ اسلامی کاملاً متضاد است. مادرها از طفولیت زمزمه ماندن را در گوش فرزند می‌خوانند. پدرها صحبتی که برای فرزندشان می‌کنند این است که امید دارم که عصای پیری‌من شوی، عصای دست‌من شوی. بچه‌ به این نتیجه می‌رسد که زندگی یعنی ماندن، ماندن، ماندن و نان‌آور بودن. این فرهنگ، اصل را بر زیستن قرار می‌دهد.

    قصه‌ها و داستان‌ها و چیزهایی که گفته می‌شود، این فرهنگ را دارد به بچه می‌خوراند؛ یعنی فرهنگی که اصل را بر زیستن قرار می‌دهد. داستان‌ها، شعارها و قصه‌های این‌چنینی باید زدوده شوند.

    انسان اگر از ابتدا بنا را بر ماندن بگذارد، بعدش سر دوراهی قرار می‌گیرد و ناراحت می‌شود. کسانی که بنا را بر ماندن نگذاشتند، رنج و دردی ندارند.
    آیت الله حائری شیرازی | راه رشد، جلد چهارم، صفحه ۱۸۸ و ۱۸۹

    پست های مرتبط

    مطالعه این پست ها رو از دست ندین!

    آنچه در این مطلب میخوانید علی(ع) در نهج‌البلاغه و در وصیتی که برای امام حسن مجتبی(ع) می‌کند، علت اهمیت داستان‌ها…

    بیشتر بخوانید

    آنچه در این مطلب میخوانید برخی کتاب را اصلاً جزو ضروریات زندگی نمی‌دانند.اگر بخواهیم بدانیم که در دنیای معارف چه…

    بیشتر بخوانید

    آنچه در این مطلب میخوانید نویسندگان ما و تمام طبقه عالم و روشنفکر توجه به مفاخر خودشان داشته باشند. این…

    بیشتر بخوانید

    نظرات

    سوالات و نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *