وقتی مادر در قصه، قهرمانهایی را مطرح میکند که بیچون و چرا از دیگران حرف میشنوند و اجرا میکنند، وقتی به فرزند خود اینگونه القاء میکند که آن کسی که حرف دیگران را پذیرفت و اجرا کرد، ترقی کرد و آن کسی که مخالفت کرد، محدود شد و به عواقبی گرفتار شد، این تصور در ذهن طفل ایجاد میشود که عالمی که فردا من در آن پا میگذارم، عالم قدرت است و در آن عالم، نجات در سازش و مصلحتاندیشی است...
پس قصههایی از این جنس که چه کنیم که بدن ما آسیب نبیند، چه کنیم که دستهایمان رنجه نشود، راه سلامت از کدام طرف است، باید از چه سمتی حرکت کرد تا خراشی به ما وارد نشود و …، واعظ درونی را فلج میکنند و این واعظ دیگر نمیتواند درست فعالیت کند؛ چون احساس میکند که در سلول است و جهان خارجش یک در بیشتر ندارد و آن این است که خودت را با قدرت تطبیق بده.
آیت الله حائری شیرازی | راه رشد، جلد سوم، صفحه ۸۵.