سر انگشت تدبیر
چندی پیش لولههای آب منزل ما پوسیده بود و از آب، استخری ساخته بود.
با چند نفر از دوستان میخواستیم یک تکه راه را که با سیمان محکم شده بود بشکافیم. کلنگی آوردند. در ضربه اول دستهاش شکست.
در فاصلهای که برای دسته کردن لازم بود، دوستانم که قوی و نیرومند هم بودند مدتها با تیشهای سبک، با چوب، با دست، به سیمانها ور میرفتند، اما سیمانها به روی خود نمیآوردند و تکان نمیخوردند و حتی تیشه را شکستند… تا این که کلنگ با دستهاش آمد و با چند ضربه، کار یک ساعت آنها انجام شد.
من از این صحنه به این فکر افتادم که هنگام ضربه زدنها باید وسیله، وزنهای باشد و مهمتر همراه دستهای و مهمتر بر جای مناسب و سر بزنگاهی و آنهم با دست کارگر آگاهی؛ وگرنه ضربهها وقت را میکشند و کلنگها شست پایت را میبرند و سرت را میشکنند…
این است که روحیههای مغرور را باید ضربه زد؛ اما این ضربه باید از کسی باشد که وزنهای باشد و دستهای و بینشی که سر بزنگاه را بشناسد.
استاد صفایی حائری | آیه های سبز، صفحه ۲۳.