براى تربيت انسان، براى ساختن بشر بايد در او عشقى آفريد كه از تمام غريزهها نيرومندتر باشد و بايد در او نيرويى گذاشت كه تمام زنجيرها را با خود بردارد…و مادام كه اين عشق عظيم و اين نيروى بزرگ در انسان نيايد و پا نگيرد، براى انسان حركتى نخواهد بود و از بند اسارتها نجاتى نخواهد يافت.
قرآن مىگويد:«وَالَّذينَ آمَنُوا اشَدُّ حُبّاً للَّهِ»؛آنها كه به سوى حق گرويدهاند و به سوى «اللَّه» آمدهاند،از عشق،از محبت شديدترى نسبت به حق برخوردارند. ما از محبوبهاى خود به خاطر محبوبترى چشم مىپوشيم و خوب را فداى خوبتر مىكنيم و آنچه با اهميتتر است انتخاب مىكنيم. با آن كه پول را دوست داريم مىدهيم تا به آنچه بيشتر مىخواهيم برسيم…عشق شديدتر و حب «اللَّه» ما را از اسارت غرايز و حب نفس و حب دنيا آزاد مىكند…
چگونه مىتوان اين عشق را در نهاد انسان برافروخت؟…
معرفت و شناخت، عشق را سبز مىكند و به وجود مىآورد. شناخت خوبىها در انسان عشق را زنده مىكند و شناخت بدىها نفرت را و اين عشق و نفرت انسان را به حركت مىاندازند، جلو مىآورند و يا فرارى مىدهند…
معرفت و شناخت را چگونه بدست بياوريم؟
با تفكر و تجربه، با اين دو عامل، انسان به شناختها مىرسد…
پس تفكر سنگ اول رشد انسان و زيربناى تربيت او و سرنخ اين كلاف سردرگم است.
ادامهى تفكر، شناخت است و ادامهى شناخت، محبت است و ادامهى محبت، حركت و عمل و آزادى و رشد و تكامل و آدمشدن و انسانشدن.
استاد صفایی حائری | مسئولیت و سازندگی، صفحات ۶۷ الی ۶۹