مربی با زیرکی سؤالها را در درون افراد میکارد و در آنها طلب را سبز میکند و آنها را به چرخ میاندازد و آنگاه به آنها روش برداشت از مطالعه و تدبر و تفکر را میآموزد…
تفکر وسیع و آماده به مواد فکری زیادتری نیاز دارد و ناچار با تفکرات وسیع، مطالعات باید از محدودهی دفتر و کاغذ آزاد شود و به وسعت هستی راه بیابد و از هر حادثه درسها و برداشتها و اعتبارها آغاز گردد.
انسان برای رسیدن به برداشتها و تصویرها و تفکرها به چند اصل نیاز دارد:
احتمال اینکه در هر حادثه میتواند درسی باشد و در هر تصادف نظمی.
نگرش و عینکی که حادثه را در یک لحظه محبوس نکند…چون هر حادثه ارتباطی با گذشته دارد و جریانی در آینده.
فراغت و خلوتی که حادثهها را در خود بگیرد و آنها را هضم کند…فراغت و خلوت به وسعت برداشتها کمک میکند. ذهن خسته و مشغول و شلوغ، برداشتی ندارد…
در اینجا نقش رهبر؛ رهبری که طرز تدبر را، حتی در حادثههای کوچک به ما نشان بدهد، ضروری است. یک رهبر آگاه با یک برداشت که از صحنههای پیشپاافتادهی زندگی من میکند در من نیرویی به وجود میآورد که از هر آب صافی کره بیرون بیاورم.
ما خیال میکنیم برای تدبر باید به جنگل خلوت یا غار سوت و کوری رفت که انسان بتواند توجهی داشته باشد و لذا از تدبرها محروم شدهایم…
رهبر آگاه از شلوغترین مسائل من و از سطحیترین آنها، آرامترین و عمیقترین برداشتها را برایم آماده میکند.
استاد صفایی حائری | مسئولیت و سازندگی، صفحات ۹۱ الی ۹۳ و ۱۰۷