« تربیت با محبت »
فاطمه زهرا سلام الله علیها میگوید: پدرم آخرین خداحافظیاش را پیش من میآمد و اولین دیدارش را هم پیش من میآمد. سفری از راه رسید و پیش من آمد؛ اما توقف چندانی نکرد و رفت. من با خودم گفتم: دفعات قبل بیشتر پیش من توقف میکرد. چرا این دفعه توقفی نکرد؟…روی کارهایم مطالعه کردم تا ببینم چه شده است.
دیدم که در خانهام یک پرده نصب کردهام و یک زینتی هم روی آن گذاشتهام که قشنگ است. وقتی فکر کردم، دیدم که حق با پدرم است؛ چون کسانی هستند که روی صفه زندگی میکنند و هیچ چیزی ندارند؛ نه خانه، نه زندگی، نه کسی، نه کاری. اینها برای شام و ناهارشان معطلاند؛ اما بودن این پرده ضرورتی ندارد. لذا آن را با زینتش باز کردم و به بچههایم گفتم: به سلمان بگویید بیاید.
سلمان آمد. به او گفتم: این را ببر بده به پدرم و بگو: بفروشید و خرج اصحاب صفه بکنید. سلمان آن را برد و گفت: این را دخترتان داده و گفته که خرج اصحاب صفه بکنید. حضرت سه بار گفتند: «فداها ابوها!» چرا پیامبر این کار را کرد؟ چون با خودش گفت: دخترم مطلب را گرفت؛ من توقفم را کم کردم و او متوجه علت آن شد.
این تربیت مثبت است. سخن نگفت؛ اشاره نکرد؛ تذکر نداد؛ بلکه قبلاً روشش بود که بیشتر توقف کند و این بار توقفش را کم کرد؛ فتیله محبتش را پایین کشید.
تربیت باید به این سمت برود که گفتن تعطیل شود و با محبت کردن تنظیم شود؛ با ابراز بیشتر یا ابراز کمتر.
شهید بهشتی | نقش آزادی در تربیت کودک، صفحه ۲۶