« چه پوشیده بودی؟ »

آنچه در این مطلب میخوانید

    ایشان هر شب حرم تشریف می‌بردند و خیلی شب‌ها ما همراهشان می‌رفتیم. یک‏‎ ‎‏شب من شلوار کمرنگی (مثلاً کرم رنگ) پوشیده بودم و در حرم امام حسین (ع)‏‎ ‎‏در محل خاصی که نماز می‌خواندند رفتم نماز ایشان را نگاه کنم.

    نمازشان که‏‎ ‎‏تمام شده بود و نشسته بودند، وقتی من جلو رفتم از دور سری تکان دادند. وقتی‏‎ ‎‏به خانه برگشتیم، ایشان به من گفتند: حرم چه پوشیده بودی؟ خیلی تعجب‏‎ ‎‏کردم، چون ایشان به لباس پوشیدن هیچ کسی دقت نمی‌کردند.

    گفتم:‏‎ ‎‏منظورتان چیست؟ گفتند که: زیر چادر چی تنت بود؟ به نظرم رسید که این‏‎ ‎‏شلوار چون کرم رنگ بود، ایشان احساس کردند که من با یک پوشش کمتری‏‎ ‎‏حرم رفته ام. وقتی می‌خواستم شلوار را بیاورم، گفتند: نه، بگو چه پوشیده بودی؟‏‎ ‎‏حتی نخواستند من به عنوان مؤاخذه سند بیاورم نشان بدهم و بگویم این بود.‏‎ ‎‏گفتم: یک لباس کم رنگی بود. گفتند: پس شلوارت کم رنگ بود. گفتم: بله.

    این‏‎ ‎‏حرکت امام یک تأثیر تربیتی عمیقی ـ در آن سن بچگی ـ بر روی من گذاشت که‏‎ ‎‏هنوز در برخورد با فرزندان خودم این را لحاظ می‌کنم که حرف بچه را بپذیرم.‏‎ ‎‏یعنی اعتماد کردن به حرف بچه ها باعث می‌شود آنها از اینکه خلاف کنند،‏‎ ‎‏خودشان شرمنده شوند.

    امام خمینی | به نقل از خانم فرشته اعرابی، کتاب پدر مهربان، صفحه ۷۳

    پست های مرتبط

    مطالعه این پست ها رو از دست ندین!

    « آینده نهضت امام »

    آنچه در این مطلب میخوانید شاه به دادستان دستور داده بود تا برای امام خمینی کیفرخواست صادر کند. تصمیم هیئت‌های…

    بیشتر بخوانید

    « بازی بیست دقیقه‏‌ای »

    آنچه در این مطلب میخوانید امام پیش از ظهرها در منزل برای طلبه ‏ها درس داشتند و درس ساعت یازده…

    بیشتر بخوانید

    « مانده و گندیده! »

    آنچه در این مطلب میخوانید این خاطره از استاد صفایی درباره موقع‌شناسیِ برخورد را، یکی از مدرسین حوزه تعریف نمود:…

    بیشتر بخوانید

    نظرات

    سوالات و نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *