« مانده و گندیده! »

آنچه در این مطلب میخوانید

    این خاطره از استاد صفایی درباره موقع‌شناسیِ برخورد را، یکی از مدرسین حوزه تعریف نمود:

    در یکی از سفرهای مشهد، شخصی همراه ما شد که رفتار بسیار خودخواهانه و مغرورانه‌ای داشت. حاج شیخ هم بود، اما چیزی نمی‌گفت: چند بار برخورد لفظی بین ما و او پیش آمد. به‌هرحال به جایی رسیدیم و خواستیم استراحت کنیم. یکی از دوستان خربزه مشهدی بزرگی خرید و آورد. آن شخص بدون آن‌که به کسی توجهی کند، خودش سراغ خربزه رفت، آن را پاره کرد و شروع به خوردن نمود.

    مقداری که خورد سرش را بلند کرده، گفت: مونده، بو میده. ناگاه شیخ، که تا آن موقع نسبت به او ساکت مانده بود، گفت: باور داری که مانده است و بو می‌دهد؟ گفت:بله!
    شیخ گفت: تو هم مانده‌ای. بویش را می‌شنوی؟ آن فرد چنان درهم‌ ریخت که گوشه‌ای رفت و مشغول فکر شد.

    بعدها خودش گفت: این موثرترین حرفی بود که تا آن‌زمان به من گفته بودند. پس از آن ماجرا واقعاً حرکتی را شروع کرد و راه افتاد. چراکه یافته بود اگر بمانی، می‌گندی!

    منبع: کتاب مشهور آسمان، خاطراتی از استاد صفایی حائری، نوشته عزیزالله حیدری، صفحه ۱۲۰

    پست های مرتبط

    مطالعه این پست ها رو از دست ندین!

    « بازی بیست دقیقه‏‌ای »

    آنچه در این مطلب میخوانید امام پیش از ظهرها در منزل برای طلبه ‏ها درس داشتند و درس ساعت یازده…

    بیشتر بخوانید

    « قصه گویی به جای تشویق و تنبیه »

    آنچه در این مطلب میخوانید من یادم هست که آقای علامه که الآن در حیات‌اند و مؤسس مدارس علوی تهران…

    بیشتر بخوانید

    « اعتقاد به نیرو یابی »

    آنچه در این مطلب میخوانید یکی از ویژگی‌های شهید بهشتی نیرویابی ایشان بود. به یاد دارم در سال ۱۳۵۳ دبیر…

    بیشتر بخوانید

    نظرات

    سوالات و نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *